هزاره های کویته + مردم سرپل افغانستان +چهارباغ سرپل +فراری های گ
کویته پاکستان وارد پاکستان شدیم درکویته علمداررود سرای نمک درمسافر خانه اقای حاج علی هزاره ساکن شدیم و مدت 12روز همان جا ماندیم وروزها به سیروسیاحت شهر مشغول بودیم و شب به همان مکان برمی گشتیم. و دوستان زیادی که قبلا ان هارامی شناختم درهمان کویته پیداکردیم و همین دوستان اصرار داشتند که به سوی ایران نرویم ودرکویته بمانیم ، قول میدهیم که به شما بد نگذرد. ولی ما که عشق ایران به سرمان زده بود اصلابه این حرف ها توجه نمی کردیم ، با خود می گفتیم به یگانه کشور شیعه ، کشورامام خمینی و کشوریکه مردم ما به جرمی علاقه به امام خمینی طعنه ها شنیده اند و مردم مارا درافغانستان مزدور خمینی میخواندند و جوانان ما به عشق فتوایی خمینی به جنگ ها به شهادت رسیدند و دین ما خمینی و رهبری ماخمینی و ........ اکثرنقاط کویته راگردش کردیم و مردم هزاره ی زیاد درکویته مستقر شده اند که اکثرا پاکستانی هستند ووضع زندگی شان هم خوبند وخیلی هم به نژاد هزاره متعصب می باشند . (مردم هزاره کویته پاکستان ) که اکثراین مردم هزاره درزمان عبدالرحمن جابر که درافغانستان حکومت می کرد مهاجرشدند چون عبدالرحمن یک فردی بی خدا ومستکبروبه تمام معنی ستم گربود مخصوصا به تشیع شدیدا تعصب داشت بقسمیکه او تصمیم گرفت تا مردم هزاره که شیعه درافغانستان می باشند همه رانابود کنند وکسی دیگر به نام شیعه درافغانستان نام برده نشوند ، به همین منظور تمام نیروهای دولتی را بسیج کرد که به هزارجات به قصد نابودی کامل حمله کرد. دراین حمله سرتاسری به هزاره ها خانه ها را ویران و زنان وکودکان وپیران ، همه وهمه را ازدم تیغ می گذراندند وهیچ گونه رحم و شفقت وجود نداشت و هرگزعذر وناله وگریه نزد سربازان پزیرفته نبود که تنها تیغ بودوگلوی نازک آدمی زاد . فقط از مردم بی دفاع و رنج کشیده آن وقت چیزی که برمی آمد این بود، که کشته بشوند ،هزارهزار نفر ازمرد وزن وکودک وبزرگ و کهنسال و شیرخوار ازدم تیغ این جلادان خون آشام گذشتند که مردم هزاره دراین کشتار 62درصد شان به خاک وخون غلطیدند و 40 درصد که از زیر تیغ کشتار قصابان حکومتی خارج سازند به شش قسمت تقسیم شدند : ( هزاره هایی که به چین رفتند ) 1 قسمتی ازمردم هزاره به چین فرار کردند که اکنون اثرازاین هزاره ها معلوم نیست چون باچینی ها هم قیافه هستند و شاید به مذهبی چینی ها ملحق شدند مردم ما تاکنون امکاناتی هم نداشتند که برای جستجوی بقایا ی این هزاره ها به چین سفرکرده وضعیت آنان را مورد بررسی قرارداده تا ازسرنوشت شان اطلاع کسب کنند ، به هرحال سرگذشت غم بار پدران شان دراذهان فرزندان انتقال خواهی یافت وروزی اسرار آوارگی وپناهنده شدن پدران شان را ظاهر خواهند کرد. 2 یک قسمت شان به سوی کشورایران آمدند که اکنون درمشهد ونواحی آن سامان مقیم گشته اند که مردم ایران به آنها می گویند خاوری های مشهد که این مردم باقی مانده هزاره های هستند که از دست عبدالرحمن جان سالم به دربرده آمدند ایرانی شدند. ولی متأ سفانه بعضی این مردم خاوری (یا هزاره های قدیم ) که درمشهد زندگی میکنند چو ن وضع افغانی درمشقت اند ، که مهاجرت و سختی آوارگی ازیک سویی ، و گرفتاری های کشورافغانستان از سویی و تحقیر کردن مردم ایران به آوارهای افغان ازسویی ، همه ی این امور باعث می شوند که همین هزاره ها (خاوری های مشهد و اطراف ) اکنون ازمردم هزاره قدری ننگ عار داشته باشند وخجالت بکشند که ما به او بگوییم هزاره. . دوستم روزی درمشهد سوار برماشین همین خاوری شده بود وخیال کرده بود که این رانند ه افغانی هست به او گفته بود که همشهری ! واو بسیا ر عصبانی شده وگفته بود افغانی پدرت و.... وما متآسف هستم به این خاوری (هزاره هاقدیم ) که از اصالت و اصل وریشه خود ننگ وعار دارند وشهادت ورشادت پدران خود شان را که به جنگ عبدالرحمن ظالم به مرحله ظهوررسانیدند تمام فراموش کنند چگونه وجدان خود را راضی میکنند که بنیاد وریشه اصیل خود را نادیده انگارند درحالیکه اجساد پدران بزرگوار شان تاکنون درکوه و برزن افغانستان درزیرخاک های آن سرزمین ندای مظلومیت سرمیدهند وبازبان حال خاوری هارا فرزند می خوانند . وایی برملتی که اصالت شجاعت وشهامت و قیام دربرابرظلم وبیداد داشته باشند ولی دربرابر برگه کاغذ به نام شناسنامه درطاق نسیان قراردهند و دل خوش کرده تمام فضایل مذهبی ودینی وحتّی شهادت ورشادت آباواجداد خود رافدایی یک برگ کاغذ کنند .(شاید این خاوری ها هم مشکلاتی دارند ومن بدون درک کردن مشکلات این مردم بیخود این مردم را محکوم می کنم ) من هرگز به این مردم (هزاره قدیم وخاوری های کنونی ) نمی گویم ایرانی نباشید بلکه می گوییم ایرانی باشید و ایران مملکت خوبی است و لی هزاره گی خود را هم حفظ کنید چه می شود که ادم هم ایرانی باشد و هزاره باشد وبرادران همنژاد خود را که سال ها با شما هم آغوش درد ومحنت بوده اکنون درآغوش گرفته با مهربانی و صفا برخوردکنید . مگرمظلومیت ننگ است، مگرآوارگی عاراست ،مگرفقر ونداری سرشکستگی است ؟ نه . بلکه فخر است و مباهات که درمقابل ستمی ستم گران قیام کردیم دردفاع ازمذهب واصالت مان به این مظلومیت و بیچاره گی گرفتار شدیم و اگردرمقابل دشمن سرتعظیم فرود آورده و با دستان بسته تسلیم بودیم وصدای مذهب آنان را لبیک می گفتیم که دیگه گرفتاری نداشتیم . واگرگرفتارو فقر وتنگ دستی و آوارگی ننگ است چرا پیامبرخدا فرمود: فَقرُ فَخرِی : یعنی فقرافتخارمن است وامام حسیین وپیشوایان ما درسختی و گرفتاری بودند ولی ما به انان را الگوی زندگی مان میخوانیم و خود پیروان راستین آن بزرگواران قلم داد می کنیم ؟ ولی نوبت به هزاره ها که رسید از ایشان شرم می کنیم ؟!واگراحیانا پدرتان ویا برادرتان فقیر شد وگرفتار گردید ننگ تان می اید و ازش خجالت می کشید ؟ درحالیکه دین ومذهب ما مخالف این امررادستورمی دهند و اگرورق های کتاب خدارا مطالعه کرده باشید شرم و خجالت از گرفتار را به شدت مذمت می کنند . ( هزاره کویته ) 3 یک قسمت این مردم که جان سالم ازدست سربازان و قصابان عبدالرحمن بدر برده بودند به پاکستان فرار کرده بودند که اکنون افتخار می کنند که ما هزاره هستیم وحتی دربرخی جاها نام هتل رستوران و مغازه و.... اش را به نام هزاره تابلو می کنند که همه بدانند که این مغازه متعلق به مردی هزاره می باشد وبه نژاد وطائفه وقبیله اش افتخار میورزد. وما هم درکویته دربین هزاره ها مانند زمان که دروطن خود مان بودیم رفت آمد وبرخورد داشتیم وهیچ گونه مردم کویته دربرابر مردم هزاره که تازه از افغانستان وارد می شوند تکبرنداشته وخودرا به نام اینکه پاکستانی هستند به رخ نمی کشند . و همین مردم هزاره پاکستان درکویته مساجد وحسینه های فراوان دارند ودرماهای محرم وصفر به همه امورات عاشورا اقدام می کنند و مسلمان تراز مسلمان هستند که هرروز فقط شعار اسلامی میدهند . (هزاره کوهستانی ) 4 یک قسمت این مردم بعد از استقامت طاقت فرسا درمقابل لشکر خون خوار وقت جوانان و پیران و زنان وکودکان شان کشته شدند و دیگر فهمیدند که استقامت بی اثر است لذ ا انانیکه زنده مانده بودند ازدست عبدالرحمن ستم گر به کوها پناهنده شده مانند مردم سرخ پوست امریکاه درغارها ودرّه ها پناه بردند تا دست حکومت به انان نرسند یا به آسانی دست رسی به آنان نداشته باشند . (هزاره های ترکستانی ) 5 یک قسمت هزاره های سرپل ،نهرامام و مزارشریف وجاهای دیگری افغانستان زندگی میکنند که این مردم بعدازتاراج رفتن خانه و کاشانه شان را درگیزاب و حومه و دایه و اطراف وخلج وارزگان و... به دست مأموران حکومتی واله وحیران شدند زیرا قصاّب دوران یعنی امیرعبدالرحمن ملعون تمام ساحه ارزگان وگیزاب را زیرساتورقصّابی قراردادند وتمام دارای وزمین وهستی شان را به کوچی هندی سپرد. وحالا یا باذلّت وخاری درگیزاب پشتون های غاصب را نظاره کنند که درمیان زراعت ها وباغات وزندگی شان دارند کیف می کنند وتمام مایملک شان را تصرف کرده به خنده وقهقه مشغول اند وصاحبان اصلی زمین با لباس ژولیده وخاک آلود به خدمت گذاری همین غاصبان بپردازند . یا نه ، این سرزمین را برای همیشه ترک کنند .زیرا: خاری، ذلّت ننگ وعاربرای هزاره است زیرا پیشوای آزادگان امام حسین برای پیروان خودیاد داد که:( مرگ باعزت اززندگی باذلّت بهتراست) . این تصمیم نیزبسیارسخت است چون دل بریدن از خاطرات شیرین کودکی ،گورستان پدران ومادران ، زمین وزندگی ، رود زیبای هلمند ،اقوام ، قبیله وهزاران دل بستگی وعلاقه مندی دیگر که هریکی ازاین دوقضیه کمرشکن است ولی چاره چیست ؟ باید یکی ازاین دوامررا انتخاب کنند !. تابالاخره رنج وعذاب ودل های ناآرام به لطف پروردگاربه تسکین اندک میرسند وآن ، مرگ لعنت باری امیرعبدالرحمن جباربود که دل هارا اندکی شفادادورنج ها کاهش یافت . و ملک حبیب الله فرزند ش به تخت می نیشیند که اعلام می کند که مردم هزاره هم از جزء مملکت ماهستند نباید فرار کنند ودیگرقتل وغارت وچپاول تمام شد وهرآنچه پدرم انجام داده مسئولیت آن با خودش است ومن مسئول کارخودم هستم وزمین غصب شده به صاحبان اصلی شان برگردانده می شود . مردم ارزگان وگیزاب ودایه ازاین فرصت واعلام پادشاه استفاده کرده عریضه ی اندوه باری را به ملک ارائه میدهند . اگرچه پادشاه به اعلامیه خودش عمل نمی کندیا اطرافیان نمی گذارند عمل کند، زمین های به غارت رفته را به صاحبان اصلی عودت نمی دهد ولی برای غارت رفته گان زمینی بائری درسرپل ونواحی ونهرامام و.... حواله می دهد. مردم غارت رفته همین را نیزغنیمت شمرده وازسرزمین اجدادی برای همیشه خداحافظی می کنند اگرچه به شدت این امرمهاجرین را آزارمیدهد ولی ازنوکری به پشتون ها وکشته شدن بهتراست . نظرمن : اگرچه این مهاجرین حقیقی وغارت شده گان شجاع اکنون ازدنیا رفته اند ولی غمبارترین روزها رادیدند وتلخ ترین رویداد را چشیدند ومن به سهم خودم اکنون ازخداوند برای تمام شهیدان هزاره و مجاهدان راستین ومهاجرین صیمانه ومخلصانه طلب مغفرت و غفران دارم و بهترین جایگاهی بندگان صالح را برای این عریزان مسئلت می نمایم . حالابعدازدرگذشت 113سال ازاین واقعه وحشت ناک وضدّ بشری می گذرد وتاکنون پس زلزله همان کشتاروغارت ولگدمال کردن حقوق هزاره ادامه دارد وعبدالرحمن پلیداین پایه سنگ راگذاشت وپادشان بعدی نیزبه حدّ توان ازآزارواذیت وسرکوبی هزاره ها کم نگذاشتند درزمان نادرشاه ملعون وفرزندش محمد ظاهرنیزبه انواع گوناگون این مردم بی دفاع را زجروآزاردادند وخراج ومالیات کمرشکنی که بدوش هزاره گان گذاشتند وبه بهانه های مختلف زمین های هزاره ها را به کوچی ها ی هندی واگذارمی کردند که برخی این جنایت ها دربخش دیگر(نامداران شارستان ) نوشته ام که چه بلاومصیبتی که این شاهان نژاد گرا به هزاره ها آوردند . وحالا وظیفه فرزندان آن مردان شجاع هزاره درحال حاضر چیه ؟مخصوصاً فرزندان هزاره ی که ازمنطقه غارت شده به جاهای دیگر مهاجرت کرده والان به یک امنیتی نسبی یا به نان ونوایی رسیده اند؟ مانند فرزندان مردم ارزگان وگیزاب ودایه و .... که حالا ترکستانی شده اند چه کارباید بکنند ؟ واقعاً باید اشک چشمان مادران وپدران شان را که چون سیلاب روان بودند واجساد به خون آغوشته ی نیاکان را که یکی پس ازدیگری سربریده شدند را به نام ترکستانی فراموش کنند ؟!!!!! .وآن وحدت ویک پارچه گی هزارگان را که برای دفاع ازیکدیگر جان میدادند وبرای دفاع ازحیثیت هزاره خون ومال شان نثارکردند وزمین های مزروعی به خاطر مذهب وکیان به دست دشمن افتاد را نادیده بگیریم ؟ فقط به نام اینکه ترکستانی شده ام وبینی ما بلند شده وچشمان ما شباهت به پشتون ها پیداکرده وحالا قیافه ما شبهی پشتون گردیده وما دیگراز غارت گرا ن متماییز نمی شویم ، همان اعمال غارت را درحقّ برادران ما ن انجام دهیم ؟!!!!!!!!! به چند نمونه ازاین بی انصافی ها اشاره می رود : 1 هزاره های ترکستانی ! اکنون به مردم که از آبرووحثیت و زمین و ملک وهستی هزاره دفاع کردند واصل وریشه شان هستند لفظ کوهستانی را به عنوان طعنه وحقارت استعمال می کنند . 2 به زنی که ازنظر قیافه هزاره ی اصیل باشد می گویند : قیافه اش مانند کوهستانی کک هست . واین بزرگوار نمی داند که همین زن هزاره بیان گری بنیه وهویت مردم شجاع هزاره است و اوومانند او شیران غران هزاره را تربیت کرده وپرورش دادند که طول مدت انقلاب ازکیان ودین ومذهب دفاع کردند و که اکنو ن هزاره درکابل بلکه درتمام دنیا مطرح است . وزیران کشورافغان ، نمایند ه ها ی مجلس ، سفیران و استان داران که دردولت افغانستان ومراکزعلمی و اجتماعی وخدمت رسانی می کنند تربیت شده همین کوهستانی کک هستند. اما تو به غیرازمباهات ( ترکستانی )بودن هدیه ارزشمند تری داری که روکنی تا ارزش برتری ات نسبت بکوهستانی کک باشد ؟ یا فقط به چشمانت که به پشتون شباهت پیداکرده وقیافه ات به سمت نژاد دیگرتمایل پیداکرده افتخارمی کنی ؟ ناگفته نماند که : که برخی این مردم نجیب وفهمیده و مومن و صادق و خدا ترس هستند بلکه درتجاوزروس به افغانستان افتخارات نیز به ارمغان آوردند وشهیدان سرپل واطراف همواره مورد احترام و تکریم بوده اند وپیکاراین دلاورمردان ونجابت درستکاران و خون شهیدان هرگزبه گفته های بیخردان ملوث نگردد . واقعا درست کاران وخرد مندان میدانند که که اگر مردم کوهستان نباشند ما نسوار بدخواهان و کینه توزان نمی شویم ومیدانند که مردم هزاره باشند که ما باشیم و میدانند که جوانان هزاره ناب ترین جوانان عالم هستند . 3درزمان هجوم طالبان که اعمال ددمنشانه ی عبدالرحمنی را تکرارمی کردند وهزاره های بی دفاع را سرمی بریدند برخی هزاره های رنج کشیده به ایران پناه می آوردند. یکی از همین ترکستانی ها متمدن ازقم به ساوه آمده بود درمجلسی داستانی را این گونه آغازکرد: من امروزدرقم بودم درجلو حرم حضرت معصومه یک کوهستانی را دیدم همرای زنش تازه از افغانستان رسیده بود ومن ازوپرسیدم که ازکجا آمده اند ؟ گفت: از افغانستان همین الان رسیده ام . ومن سوال کردم که : چرا نماندی وآمدی ؟ . کوهستانی گفت : ناموس ما به خطر بود . ومن به چهره زنش نگاه کردم اززشتی حال آدم به هم می خورد .وبه اواشاره کردم وگفتم : همین ناموس به خطر بود !!!!!!!!!!!. وقتی اوداستان وتحقیرش را بیان می کرد تمام اهل جلسه خنده می کردند ویک نفرپیدا نشد که ازگفته ناصواب این ترکستانی انتقاد کند . این 3 نمونه بود وهزاران نمونه دیگر وجود داردوامّا پرسش این است که پاداش خدمت به مذهب تشیع و جان سپاری و جانثاری یک قرن واندی همین است ؟. هزاره ی که هزاران زخم زجروآزار دردل وکوله باری از رنج ومصیبت دردوش وداغ بیشترازیک قرن قتل وغارت وضرب وشتم را درجگر وانواع تحقیر وتوهین را ازجماعت سه کشوردنیا را درخاطره دارد وتوکه هزاره ی (فقط چشمانت پشتون شده و قیافه ات کمی شبهی ازبک تاجیک گردیده) چرا داغ میزنی ؟ حدّاقل یاد بیار رنج پدران شجاعت را وهمدردی نیاکانت را واتحاد ریشه واصالتت را تا وجدانت بیدارشود که ازتیشه زدن به ریشه ات دست برداری . یک داستان جالب وشیندنی ازکربلا : درزمان هجوم امریکاه درعراق، یک رحمتی به مردم افغان شد که توانیستند به کربلا بروند ومن نیز همرای برخی همو طنان به این رحمت نائل شده عازم شدیم . حالا روزی همرای رفیقم به نانوایی رفتم وچندین نفرعراقی و وپنج نفرافغانی ویک نفرایرانی دردوصف ایستادیم .نانوای عراقی خیلی ازایرانی تنفرداشت (حالا علت اش رانمی دانم) نان هارا جمع می کردوازعراقی می پرسید :چندتا می خواهی ؟ به تعداد درخواست به اومیداد وبعدازافغانی میپرسید چندتا میخواهی ؟ به آن نیز به همان منوال نان میداد ولی مردی ایرانی زائر خیلی معطل شد .بعدازایستادن زیاد حوصله اش سررفت ، بعدبا احترام وادب روبه نانواکرد وگفت : من خیلی معطل شدم . نانوا بسیار به تندی وخشونت به زائرایرانی پرخاش کردوبه فارسی وعربی بدون موجب دشنام گفت . ایرانی صف را رها کرد، به شدت دلگیر وناراحت شد ه بادست خالی برگشت .هماندم ما نیز نان گرفته داشتیم برمی گشتیم . مردی ایرانی به سمت ما آمد درحالیکه خشم وناراحتی ازچهره اش ظاهربود گفت : حاج آقا دیدی ! این عربهای ملخ خور وبی ادبی بی شرف را ؟! حیف کربلا است که درکشوراین ها است وحیف یک کشوراسلامی است که برای این ها باشد ، صدام لائق این هاست . من فقط سخنان اورا گوش میدادم وباتکان دادن سرتصدیق می کردم ولی رفیقم جلو آمد وگفت : این ها از شما ایرانی ها یاد گرفته که حق ما می کنید.! ایرانی ازشنیدن این کلام دوباره احساساتی شد ، گفت : ماچه کارتان کردیم ؟ همواره به شما خوبی می کنیم ودرصف نانوایی با احترام برخوردمی کنیم . رفیق من گفت : این عرب نیز به توخوبی کرد واحترام کرد .این توی که داری به خود می پیچی ودرونت می سوزد ولی عربه که دارد ازکارش کیف می کرد وهرگزمتوجه نشد که زجرمی کشی .اوفقط لذت برد . وباید ازتوپرسید که چه کشیده ای وشما نیز ازما بپرسید که شما خوبی می کنید یا مانند این عرب زجرمان میدهید که خود متوجه نیستید . ایرانی مردفهمیده و هوشیار وفهیم بود .درحالیکه خشم اورااحاطه کرده بود ولی با آرامش سرش را به قصد تصدیق تکان داد وگفت : راست می گویی آدم که کسی را به زبان آزارمی دهد خودش لذت می برد وهرگزمتوجه کارش نیست که درقلب طرف چه کارمی کند ، وما باید از شما بپرسیم که برای شما خوبی میکنیم یا نه .نه اینکه خودمان قضاوت کنیم . حالا اشاره ام به دوستان ترکستانی است که بازبان که هزاره ها اهانت می کنید اصلا متوجه نیستید که چه کارمی کنید که امام علی فرمود : برای زخم شمشیر مرهم است که زخم را خوب می کند ولی برای زخم زبان مرهمی نیست . جَرَاحَاتُ السُنانِ لَهَا اِلتِیَامٌ وَلاَ یَلتَامُ مَاجَرَحَ اللِسانُ.